••• آسمانه

♥ مطالب ادبی .!.!.!.!. مطالب مذهبی ♥

داستان حضرت سلیمان و ملکه سبا در قرآن

*و داود و سليمان را زماني که درباره آن کشتزار که شبانه گوسفندان قوم در آن چريده بودند، داوري مي کردند، و ما گواه داوري آنان بوديم.

* پس آن را به سليمان فهمانديم، و هر يک را حکمت و دانش عطا کرديم، و کوه ها و پرندگان را رام و مسخّر کرديم که همواره با داود تسبيح مي گفتند، و ما انجام دهنده بوديم.
*و براي سليمان، تندباد را رام و مسخّر کرديم که به فرمانش به سوي آن سرزميني که در آن برکت نهاديم، حرکت مي کرد و ما همواره به همه چيز داناييم.
*و از شيطان ها کساني را رام و مسخّر او کرديم که برايش غوّاصي و کارهايي غير از آن انجام مي دادند، و ما نگهبان آنان بوديم.
*و يقيناً ما به داود و سليمان، دانش داديم، و آن دو گفتند: همه ستايش ها ويژه خداست، همان که ما را بر بسياري از بندگان مؤمن خود برتري عطا کرده است،
*و سليمان وارث داود شد و گفت: اي مردم! زبان و منطق پرندگان را به ما آموخته اند، و از هر چيزي به ما عطا کرده اند، يقيناً اين امتياز و برتري آشکاري است.
*و براي سليمان، سپاهيانش از پريان و آدميان و پرندگان گردآوري شدند، تا گروه هاي ديگر به آنان ملحق شوند؛
*تا به وادي مورچگان درآمدند. مورچه اي گفت: اي مورچگان! به خانه هايتان درآييد تا سليمان و سپاهيانش ناآگاهانه شما را پايمال نکنند.
*پس سليمان از گفته اش با تبسم، حالت خنده به خود گرفت، و گفت: پروردگارا! به من الهام کن تا شکر نعمتي را که به من و پدر و مادرم عطا کرده اي به جاي آورم، و اينکه کار شايسته اي که آن را بپسندي انجام دهم، و مرا به رحمتت در ميان بندگان شايسته ات درآور.
*و جوياي پرندگان شد پس گفت: مرا چه شده که هدهد را نمي بينم يا از غايبان است؟
*قطعاً او را عذابي سخت خواهم کرد يا او را سر مي برم، يا بايد دليلي روشن برايم بياورد.
*پس زماني نه چندان دور درنگ کرد پس گفت: من به چيزي آگاهي يافته ام که تو به آن آگاهي نيافته اي، و از سبا خبري مهم و يقيني برايت آورده ام.
*به راستي من زني را يافتم که بر آنان حکومت مي کند، و از هر چيزي به او داده اند و تختي بزرگ دارد،
*او و قومش را يافتم که به جاي خدا براي خورشيد سجده مي کنند و شيطان، اعمال را براي آنان آراسته و در نتيجه آنان را از راه بازداشته است به اين سبب هدايت نمي يابند،
*تا براي خدا سجده نکنند، همان که نهان در آسمان ها و زمين را بيرون مي آورد و آنچه را پنهان مي داريد و آنچه را آشکار مي کنيد، مي داند.
*خداي يکتا که معبودي جز او نيست، پروردگار عرش بزرگ است.
*گفت: به زودي تأمل و بررسي مي کنم که آيا راست گفته اي يا از دروغگوياني،
*اين نامه مرا ببر و به سوي آنان بيفکن، سپس به دور از ديدگان آنان خود را کناري بگير و بنگر چه پاسخي مي دهند؟
*گفت: اي سران و اشراف! همانا نامه اي نيکو و با ارزشي به سوي من افکنده اند،
*يقيناً اين نامه از سوي سليمان است و سرآغازش به نام خداي رحمان و رحيم است،
*توصيه من اين است برتري جوئي نسبت به من نكنيد و به سوي من آئيد در حالي كه تسليم حق هستيد.
*گفت: اي سران و اشراف! در کارم به من نظر دهيد تا شما نزد من حضور داشتيد، من فيصله دهنده کاري نبوده ام.
*گفتند: ما داراي قدرت و مالک وسايل رزمي سختي هستيم، پس بنگر چه فرمان مي دهي؟
*گفت: همانا پادشاهان هنگامي که وارد شهري مي شوند، آن را تباه مي کنند و عزيزان اهلش را به ذلت و خواري مي نشانند و همواره چنين مي کنند!
*من به سوي آنان هديه اي مي فرستم، پس با تأمل مي نگرم که فرستادگان با چه پاسخي بر مي گردند؟
*هنگامي که نزد سليمان آمد، گفت: آيا مرا با مالي ياري مي دهيد؟ آنچه خدا به من عطا کرده، بهتر است از آنچه به شما داده ، اين شماييد که با هديه خود شادماني مي کنيد،
*به سوي آنان بازگرد که ما حتماً با سپاهياني به سوي آنان خواهيم آمد که قدرت رويارويي با آن را ندارند، و آنان را در حالي که حقير و بي ارزش شده اند، با خواري و ذلت از آنجا بيرون مي کنيم.
*گفت: اي سران و اشراف! کدام يک از شما تخت او را پيش از آنکه همگي به حالت تسليم نزد من آيند، برايم مي آورد؟
*يکي از جنّيان کاردان و تيزهوش گفت: من آن را پيش از آنکه از مسند خود برخيزي نزد تو مي آورم، و من بر اين توانا و امينم،
*کسي که دانشي از کتاب نزد او بود گفت: من آن را پيش از آنکه پلک ديده ات به هم بخورد، نزد تو مي آورم.پس هنگامي که سليمان تخت را نزد خود پابرجا ديد، گفت: اين از فضل و احسان پروردگار من است، تا مرا بيازمايد که آيا سپاس گزارم يا بنده اي ناسپاسم؟ و هر کس که سپاس گزاري کند، به سود خود سپاس گزاري مي کند و هر کس ناسپاسي ورزد، زيرا پروردگارم بي نياز و کريم است.
*گفت: تختش را برايش ناشناس کنيد تا ببينيم آيا راه مي يابد، يا از کساني است که راه نمي يابند؟
*پس زماني که آمد، گفتند: آيا تخت تو نيز اين گونه است؟ گفت: گويا اين همان است!! و ما را پيش از اين آگاه کردند و تسليم شديم؛
*چيزي را که به جاي خدا مي پرستيد او را بازداشته بود؛ زيرا او از گروه کافران بود
*به او گفتند: به حياط قصر درآي. هنگامي که آن را ديد، پنداشت آبي فراوان است، پس دامن جامه از دو ساق پايش بالا زد ، سليمان گفت: اين محوطه اي است صاف و هموار از شيشه . گفت: پروردگارا! قطعاً من به خود ستم کردم، اينک همراه سليمان، تسليم خدا، پروردگار جهانيان شدم.
*و باد را براي سليمان ، که رفتن صبح گاهش يک ماه و رفتن شام گاهش يک ماه بود؛ و چشمه مس را براي او روان ساختيم، و گروهي از جن به اذن پروردگارش نزد او کار مي کردند، و هر کدام از آنان از فرمان ما سرپيچي مي کرد از عذاب سوزان به او مي چشانديم.
*براي او هرچه مي خواست، مي ساختند از معبدها، و مجسمه ها، و ظروف بزرگي مانند حوض ها، و ديگ هايي ثابت. اي خاندان داود! به خاطر سپاس گزاري عمل کنيد؛ و از بندگانم اندکي سپاس گزارند.
*پس هنگامي که مرگ را بر او مقرّر کرديم، جنيان را از مرگش جز موريانه اي که عصايش را مي خورد، آگاه نکرد؛ زماني که به روي زمين در افتاد، جنّيان فهميدند که اگر غيب مي دانستند در آن عذاب خوارکننده درنگ نمي کردند.
*يقيناً براي قوم سبا در جاي اقامتشان نشانه اي وجود داشت، دو باغ از طرف راست و چپ. از رزق و روزي پروردگارتان بخوريد، و براي او سپاس گزاري کنيد، سرزميني خوش و دلپذير ، و پروردگاري بسيار آمرزنده
*ولي روي گرداندند، در نتيجه سيل «عرم» را بر ضد آنان جاري کرديم ، و ما آن دو باغ پر حاصلشتان را به دو باغستاني تبديل کرديم که داراي ميوه هايي تلخ و درخت شوره گز و چيزي اندک از درخت سدر بودند!!
*اين را در برابر کفرشان به آنان کيفر داديم. آيا جز کفران کننده را کيفر مي دهيم؟
*و ميان مردم سبا و شهرهايي که در آن ها برکت نهاديم، آبادي هاي به هم پيوسته و نمايان قرار داديم، و سير و سفر را در آنان متناسب و به اندازه مقرّر داشتيم، شب ها و روزها با امنيت در آنها مسافرت کنيد.
*پس گفتند: پروردگارا! ميان سفرهاي ما، دوري و فاصله انداز. ، و بر خودشان ستم کردند، پس ما آنان را داستان هايي قرار داديم و جمعشان را به شدت متلاشي و تار و مار کرديم، همانا در اين براي هر صبرکننده سپاس گزاري عبرت هاست
*و سليمان را به داود بخشيديم، چه نيکو بنده اي بود به راستي او بسيار رجوع کننده بود.
*هنگامي را که در پايان روز اسب هاي چابک و تيزرو بر او عرضه کردند.
*گفت من اين اسبان را به خاطر پروردگارم دوست دارم تا از ديدگانش پنهان شدند.
*آنها را به من بازگردانيد. پس به دست کشيدن به ساق ها و گردن هاي آنها پرداخت؛
*و به راستي سليمان را آزموديم، و بر تختش جسدي افکنديم ، آن گاه به درگاه خدا رجوع کرد
*گفت: پروردگارا! مرا بيامرز و حکومتي به من ببخش که بعد از من سزاوار هيچ کس نباشد؛ يقيناً تو بسيار بخشنده اي.
*پس باد را براي او مسخّر و رام کرديم که به فرمان او هر جا که مي خواست نرم و آرام روان مي شد.
*و هر بنّا و غواصي از شياطين را
*و ديگر شياطين را که با غل و زنجير به هم بسته بودند
*اين عطاي بي حساب ماست، بي حساب ببخش و دريغ کن.
*بي ترديد او نزد ما تقرب و منزلتي بلند و سرانجامي نيکو دارد.
+ نوشته شده در شنبه 17 شهريور 1397برچسب:قرآن,ملکه سبا,حضرت سلیمان,هدهد,تخت جواهر,حضرت داوود,کوه,پرنده,تندباد,شیطان,وادی مورچگان,خورشید,سجده,پرستش, ساعت 11:32 توسط آزاده یاسینی


زندگینامه پیامبران

سليمان و برادر رياست طلب پس از چهل سال سلطنت و نبوت، داوود عليه السلام فرزند خود سليمان را آماده ساخت تا پس از وي حکومت مردم را در دست گيرد. سليمان در آن زمان نوجواني بود که هنوز سرد و گرم دنيا را نچشيده بود، ولي قدرت و درايت سلطنت و رهبري مردم را به خوبي دارا بود، از طرفي آبيشالوم(آبسالوم) برادر بزرگتر سليمان که از مادر ديگري بود، با ولايتعهدي سليمان موافق نبود و در صدد ايجاد اختلاف و شورش در بين مردم بر آمد.آبيشالوم ساليان متمادي نسبت به بني اسرائيل لطف و مهرباني داشت، بين آنان قضاوت مي کرد، امورشان را اصلاح و آنان را اطراف خويش جمع مي کرد و همواره در فکر آينده اي بود که براي خود تصور کرده بود.کار آبيشالوم در دستگاه داوود بالا گرفت، به حدي که وي بر در منزل داوود مي ايستاد تا حوايج حاجتمندان را برآورد. او شخصاً در اين کار دخالت مي کرد، تا بر تمام بني اسرائيل منت و نفوذي داشته باشد و از حمايت آنها برخوردار باشد.آنگاه که آبيشالوم موقعيت را مناسب ديد و از حمايت بني اسرائيل مطمئن شد، از پدر خود داوود اجازه خواست که به “جدون” برود تا به نذري که در اين مکان نموده، وفا کند. سپس کارآگاهان خود را در ميان اسباط بني اسرائيل فرستاد و به آنان ابلاغ کرد که هر گاه صداي شيپور اجتماع را شنيديد به سوي من بشتابيد و سلطنت را براي من اعلام نماييد، که اين کار براي شما بهتر و سودمندتر خواهد بود.

 

آشوب داخلي بيت المقدس قوم بر خواسته و شورش بالا گرفت، آشوب گسترده اي بر اورشليم حاکم شد و بيم آن مي رفت که تر و خشک را نابود سازد. داوود از جريان آگاه شد و بر او گران آمد که فرزندش عليه وي قيام کند، اما خويشتنداري کرد و به اطرافيان خود گفت: بياييد از شهر خارج شويم تا از غضب آبيشالوم در امان باشيم. داود و اطرافيان او با عبور از نهر اردن به بالاي کوه زيتون پناه بردند.عده اي به ناسزا گويي و فحاشي به داوود پرداختند و با حرفهاي نامربوط او را ناراحت ساختند. اطرافيان داوود عليه السلام خواستند آنان را کيفر دهند ولي داود با ناراحتي و افسوس گفت: اگر فرزندم مرا مي جويد، ديگران به مخالفت من سزاوارترند. داود به درگاه خدا شتافت و دست به تضرع برداشت و از خدا خواست وي را از اين ناراحتي نجات دهد و اين بلايي که او را احاطه کرده است از او بر طرف گرداند. آنگاه که داوودعليه السلام اورشليم را رها کرد و از آن خارج شد، آبيشالوم وارد شهر شد و زمام امور را به دست گرفت.داوود ناچار فرماندهان خود را فرستاد و به آنان سفارش کرد که اين آشوب را با عقل و تدبير کنترل نمايند و حتي الامکان در سلامت فرزندش آبيشالوم سعي نمايند، ولي سرنوشت فرزند داوود غير از خواسته پدر مهربان بود. فرماندهان لشکرداوود بر آبيشالوم مسلط شدند و راهي غير از قتل او نيافتند، لذا او را کشتند و آشوب فرو نشست و مردم نفس راحتي کشيدند.

 

حکومت سليمان عليه السلام پس از داوود عليه السلام سلطنت و حکومت به فرزندش سليمان منتقل شد و به لطف خداوند سليمان بر سلطنتي استوار و مملکتي پهناور و مقامي ارجمند دست يافت.خداوند دانش و اسرار بسياري از علوم و فنون از جمله درک زبان پرندگان و حشرات را در اختيار سليمان قرار داد. خداوند نيروي باد را در اختيار او گذاشت تا سليمان در امور زراعت و حمل و نقل دريايي و ديگر امور زندگي از آن استفاده کند. خداوند زبان حيوانات را به سليمان آموخت و او قادر به درک صداي حيوانات شد و از اين قدرت، براي کسب اطلاعات صحيح و سريع استفاده مي کرد.خداوند براي سليمان عليه السلام چشمه مس را جاري ساخت و صنعتگران جن را در اختيار او نهاد تا در عمران و اصلاح امور از آنها استفاده کند. ايشان از مس، ديگهاي بسيار بزرگ و قدح هايي مانند حوض مي ساختند و براي استفاده سپاهيان نصب مي کردند. عده اي از آنها که به فنون ساختمان آشنا بودند، در مدت کوتاهي بناهاي عظيم و کاخهاي با شکوه و برجها و پلهاي بزرگي ساختند و ساختمانهاي مهمي مانند “حاصور و مجد و جازر و بيت حورون و بعله و تدمر” را به پايان رساندند و مخازن و سربازخانه هاي مورد نياز را بنا نمودند. در يکي از قصرهاي سليمان که از چوب و سنگهاي گرانقيمت ساخته و به جواهرات و تصاوير الوان آراسته شده بود، تختي جواهر نشان وجود داشت که بر فراز آن مجسمه دو کرکس و در طرفين آن دو شير قرار داده شده بود که هنگام نشستن سليمان بر تخت، شيرها دستان خود را مي گشودند و پس از نشستن، کرکسها بالهاي خود را بر سر سليمان باز مي کردند.داوودعليه السلام در سالهاي آخر عمر خود قصد بناي بيت رب يا معبد عظيم بيت المقدس را کرده بود که قبل از اقدام، عمرش پايان پذيرفت ولي چهار سال پس از آن، فرزندش سليمان، کار بناي آن را شروع و در سال يازدهم آن را به اتمام رساند و بر آن نام هيکل سليمان نهاد. اين کاخ  سالها با رونق و شکوه باقي ماند ولي پس از آن به دست پادشاهان مصر و ديگران دستخوش غارت و سرانجام به دست پادشاه بابل ويران گشت.
+ نوشته شده در پنج شنبه 24 خرداد 1397برچسب:مطالب مذهبی,زندگینامه پیامبرا,بیت المقدس,حضرت داوود,حضرت سلیمان,سلطنت,حکومت, ساعت 11:57 توسط آزاده یاسینی


زندگینامه پیامبران

حکمت سليمان نبي داوود عليه السلام بر اريکه سلطنت بني اسرائيل تکيه زده و در اختلافات و درگيري آنها قضاوت و داوري مي کرد، امور سياست و اقتصاد قوم را به درايت و کفايت اداره مي کرد و هر روز بني اسرائيل نزد داود مي آمدند و سرگذشت زندگي و مشکلات خويش را بيان مي داشتند و نزاعهاي خود را تشريح و استدلال مي کردند و داوود هم در تمام موارد با عدل و داد حکم مي نمود.در اين دوران سليمان که يکي از فرزندان داوود بود تنها يازده سال از عمرش مي گذشت. داوود پيرمردي ضعيف و نحيف بود که هر آن امکان وداع او با زندگي مي رفت و همواره فکر آينده مملکت و کشور او را نگران مي ساخت و در اين فکر بود که چه کسي پس از وي مي تواند زمام امور و اداره کشور را به دست بگيرد.داوود گرچه فرزندان بسياري داشت ولي سليمان که کودکي خردسال بود، از جهت علم و حکمت برآنان برتري داشت آثار عقل و درايت از سيماي او هويدا و هوش و درايت او بر همه آشکار بود و امور مردم را با تيزبيني و عاقبت انديشي اداره مي کرد.عادت داوود عليه السلام بر اين بود که در مجلس قضاوت خويش، فرزند خود سليمان را حاضر مي ساخت، تا به قدرت قضاوت و استدلال خود بيفزايد، لذا سليمان هميشه در مجلس قضاوت پدر خويش حاضر بود، تا در پرتو افکار پدر، چراغي براي آينده خود بيفروزد و در آينده به هنگام برخورد با مشکلات و مسائل اداره مملکت از پرتو آن بهره گيرد.در يکي از مجالس که داوود پيغمبر بر کرسي قضاوت خود نشسته بود و سليمان نيز در کنار وي حضور داشت، دو نفر، براي طرح نزاع نزد داوود عليه السلام آمدند، يکي از آن دو گفت: من زميني داشتم که زمان برداشت محصول آن فرا رسيده و موقع چيدن آن نزديک شده بود، تماشاي آن موجب مسرت هر بيننده و تصور حاصلش موجب اميد و دلگرمي صاحبش بود،در همين موقع گوسفندان طرف نزاع من وارد اين کشتزار شده اند و کسي آنها را بيرون نرانده است و چوپاني از

گوسفندان محافظت ننموده است، بلکه گوسفندان شبانه در اين کشتزار چريده اند و محصول مرا از بين برده و نابود کرده اند به حدي که اثري از آن باقي نمانده است.مدعي شکايت خود را اقامه کرد و صاحب گوسفندان از خود دفاعي نداشت و محکوميت او محرز بود. لذا پرونده به مرحله صدور حکم رسيد و حکم صادره بايد در مورد او اجرا مي شد.داوودعليه السلام گفت: گوسفندها از آن صاحب کشتزار است که بايد در تقاص محصول از دست رفته خود بگيرد. اين غرامت به خاطر مسامحه کاري صاحب گوسفندها است که آنها را شبانه و بدون چوپان، در ميان کشتزارها رها کرده است.در اين هنگام سليمان که کودکي بيش نبود، اما از علم و حکمت خدادادي برخوردار شده بود و بر دقايق اين مرافعه آگاه بود مُهر سکوت ازلب برداشت و برهان خود را بر آنها عرضه داشت و گفت: حکمي متعادل تر و به عدل نزديک تر وجود دارد.اطرافيان داوود عليه السلام از جرات اين کودک متعجب و سرا پا گوش شدند تا ببينند سليمان چه مي گويد.سليمان گفت: بايد گوسفندها را به صاحب کشتزار بدهند تا از شير و پشم و نتايج آنها بهره برداري کند و زمين را به صاحب گوسفندان بدهند تا به آبادي آن بپردازد، تا چون به صورت اول بازگشت، سپس زمين را بدهند و گوسفندها را باز گيرند و بدين طريق ضرر و غرامتي به هيچيک نخواهد رسيد و اين حکمت به عدالت نزديک تر و از جهت قضاوت صحيح تر و بهتر است.اين قضاوت، مطلعي شد بر نبوغ و استعداد سليمان تا در آينده به شايستگي، سلطنت و نبوت داوود عليه السلام را ادامه دهد.

+ نوشته شده در شنبه 5 خرداد 1397برچسب:زندگینامه پیامبر,حضرت داوود,حضرت سلیمان, ساعت 12:6 توسط آزاده یاسینی


زندگینامه پیامبران

 

گفتگوی ماهی و سلیمان مى نويسند: روزى يكى از حيوانات دريائى سر از آب بيرون آورده عرض ‍ كرد اى سليمان، امروز مرا ضيافت و مهمان كن، سليمان امر كرد آذوقه يک ماه لشكرش را لب دريا جمع كردند تا آنكه مثل كوهى شد، پس تمام آنها را به آن حيوان دادند، تمام را بلعيد و گفت: بقيه قوت من چه شد، اين مقدارى از غذاهاى هر روز من بود. سليمان تعجب كرد، فرمود: آيا مثل تو ديگر جانورى در دريا هست، آن ماهى گفت: هزار گروه مثل من هستند، پس هر كسى كه روى حقيقت توكل بر خدا پيدا كرد، خداوند از جايى كه گمان ندارد اسباب روزى او را فراهم مى كند.

+ نوشته شده در دو شنبه 7 دی 1394برچسب:زندگینامه,پیامبران,انبیا علیه السلام,حضرت سلیمان, ساعت 12:0 توسط آزاده یاسینی


زندگینامه پیامبران

 

سلیمان سليمان بن داود از نادر پيامبراني بود كه خداوند پادشاهي مشرق و مغرب زمين را به او داد و سالها بر جن و انس و چهارپايان و مرغان و درندگان غالب و حاكم و زبان همه موجودات را مي دانست ؛ كه زبان از توصيف قدرت عظيم او قادر است . او به حق تعالي عرض كرد : (بر من ملكي ببخش كه بعد از من به احدي ندهي ) ! بعد از اينكه خداوند به او كرامت كرد ، به خداي خود فرمود : يك روز تا شب به شادي نگذرانيده ايم ؛ مي خواهم فردا داخل قصر خود شوم و بر بام قصر برآيم و نظر به مملوك خود كنم ؛ كسي را اجازه ندهيد نزد من آيد كه شاديم تبديل به حزن نشود . روز ديگر بامداد عصاي خود رابه دست گرفت و بر بلندترين جايي از قصرش بالا رفت و ايستاد و تكيه بر عصا ، نظر به رعيت و ممكلت خويش مي كرد و به آنچه حق تعالي به او داده ، خوشحال بود . ناگاه نظرش به جوان خوش روي پاكيزه لباس افتاد كه از گوشه قصرش پيدا شد . فرمود : چه كسي ترا اجازه داده تا داخل قصر شوي ؟ گفت : پروردگار ، فرمود : تو كيستي ؟ گفت : عزراييل ، پرسيد براي چه كار آمده اي ؟ گفت براي قبض روح ، فرمود : امروز مي خواستم روز شادي برايم باشد خدا نخواست ؛ به آنچه ماءموري انجام بده . ! پس عزراييل روح حضرت سليمان را قبض نمود بر همان حالت كه بر عصا تكيه كرده بود ! مردم از دور بر او نظر مي كردند و گمان مي كردند زنده است . چون مدتي گذشت اختلاف در ميان مردم افتاد ، عده گفتند ، چند روز نخورده و نياشاميده پس او پروردگار ماست ، گروهي گفتند : او جادوگر است اين چنين در ديده ما كرده كه ايستاده است در واقع چنين نيست ، گروه سوم گفتند : او پيامبر خداست . خداوند موريانه را فرستاد كه ميان عصاي او را خالي كند . عصا شكست و او بيفتاد ، و بعد متوجه شدند او چند روز پيش از دنيا رحلت كرده بود.

+ نوشته شده در جمعه 27 آذر 1394برچسب:زندگینامه,پیامبران,انبیا علیه السلام,حضرت سلیمان, ساعت 15:58 توسط آزاده یاسینی


زندگینامه پیامبران

 

دعای مورچه در زمان حضرت سليمان، بر اثر نيامدن باران، قحطي شديدي به وجود آمـد. به ناچار مردم به حضور حضرت سليمان آمده و از قحطي شکايت کـردنـد و درخواست نمودند تا حضرت سليمان براي طلب باران، نماز (استسقا) بخواند. سـلـيمان به آن ها گفت: فردا پس از نماز صبح، با هم براي انجام نماز استسقا به سوي بيابان حرکت مي کنيم. فـرداي آن روز مـردم جمع شدند و پس از نماز صبح، به سوي بيابان حـرکـت کـردنـد. نـاگـهان سليمان(ع) در راه مورچه اي را ديد که پـاهـايـش را روي زمـيـن نهاده بود و دست هايش را به سوي آسمان بـلـنـد نموده و مي گويد: خدايا ما نوعي از مخلوقات تو هستيم و از رزق تـو بـي نياز نيستيم، ما را به خاطر گناهان انسان ها به هلاکت نرسان. سـلـيـمـان رو به جمعيت کرد و فرمود: به خانه هايتان بازگرديد، خـداونـد شـمـا را به خاطر غير شما (مورچگان) سيراب کرد. در آن سال آن قدر باران آمد که سابقه نداشت.

+ نوشته شده در شنبه 7 آذر 1394برچسب:زندگینامه,پیامبران,انبیا علیه السلام,حضرت سلیمان, ساعت 11:11 توسط آزاده یاسینی